من رو به پایان می روم
رو به مهتاب خدایان میروم
من چشیدم زهر پیوند تو را
مارهای سرخ لبخند تورا
لبان بوسه هایم خونیست
ای گل شب عشق من طائونیست
کاش تمحید تو پاکم کرده بود
کاش دستان تو خاکم کرده بود
تو فراموشم نکن در دفن سال
لحظه ای بر خاک خاموشم بنال
در سکوت می توان نگاه را معنا کرد
و آن را با عشق به دل پیوند زد
می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد
و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت
می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم
..
سلام دوست عزیز.
وبلاگ زیبایی داری.
شعرت هم زیبا بود و همین طور عکسش.
بای عزیز
سلام
همیشه ارزو منه که موفق باشی در هر کجا هستی و زندگی می کنی موفق باشی
بهزاد عزیزم
موفقیتت را از خداوند ارزومندم
خیلی وبلاگ توپی داری